در حادثه ی ریست گوشیم ، دفترچه یادداشتم و محتویاش جا باختن.
نمیتونم بگم ک این غم ک منو تا در بیمارستان و پذیرش کشوند و تا صبح بعدش گرفتار کرد چون بدور از ذهنه ک آدمی بخآطر چهاردونه خطی خطی ناقابل قلبش از حرکت بایسته.
حالا من آدمی بی هویتی هستم. حس بدی دارم و هروز ک میگذره بدتر هم میشه. من از دست دادم روزهام رو روزهایی ک در آینده بهشون احتیاج داشتم اما با یک حرکت مسخره همشون همشون همشون مردن و من چقد حس بدبختی دارم.
یک بخش از عمرم پاک شده . یک بخش خیلی خیلی مهم و حیاتی از عمرم پاک شد و من هیچ کاری از دستم برنمیاد .
*دیشب خوابت رو دیدم.....بغلم کردی...مگر اینکه توی خواب ببینم.
615...برچسب : نویسنده : lea31320 بازدید : 125